رمان ترسناك خارجي در 5 دقيقه در روز

۶ بازديد

دن كيشوت، آشيل نيست؛ او در بستر مرگ سخت به كندوكاو در وجدان خود ميپردازد». صحنهٔ كشتي گرفتن اليور ريد و الن بيتس در اين فيلم كه هر دو برهنهاند، يكي از فراموشنشدنيترين صحنههاي تاريخ سينماست كه در زمان خود جنجال بسياري به پا كرد. يكي از قوانين نانوشته دنياي ادبيات، شكست حتمي آثاري است كه با محوريت خونآشامها نوشته ميشوند. رستاخيز جوان يكي از روزنامههاي حزب رستاخيز بود. اولين كاري كه كردم زنگ زدم به دوستم و يه قراري گذاشتيم تو پارك پشت شهرداري ( بچه هاي قائمشهر ميدونن كجا رو ميگم) وقتي نشستيم براي چند دقيقه هر دو ساكت بوديم تا اينكه دوستم گفت : عجب شبي بود. بعد هي دور خودم مي چرخيدم همش حس ميكردم يكي از پشت داره بهم نزديك ميشه . پدر دوستم ميگفت اون آدم جنگلي يه ديوانه زنجيريه كه از يه ديوونه خونه فرار كرده و رفته تو جنگل و الان 3 4 سالي ميشه اونجاس و بعضي ها ديدنش . من و دوستم تا جايي كه ميشد به سرعت فرار ميكرديم و اون هم پشت سر ما داد ميزد و سنگ مينداخت من چند بار خوردم زمين تمام دست و پام زخمي شده بود ولي باز ميدويدم و اون آدم جنگلي هم به ما نزديكتر ميشد .

نشستم رو زمين و به خودم لعنت فرستادم… صداش كردم اما نشنيد خواستم با دست بزنم رو شونش اما پشيمون شدم فقط همون بالاي سوراخ نشستم و دورو ورم رو نگاه ميكردم . اونجوري كه دوستم ميگفت حتي يه عده اي از اصفهان اومده بودن و با دستگاه فلزياب آمار سنگ رو گرفته بودن و معلوم شده بود كه واقعا توش طلا هست و كلي امكانات و تجهيزات آورده بودن براي سوراخ كردن سنگ و چند تا كارگر هم داشتن و اطراف سنگ چادر زده بودن شبها همون جا ميخوابيدن. ديويس در كتاب خود شرح داده بود كه جادوگرهاي «آسين وودو» در هائيتي با بهره گرفتن از معجونهاي جادويي واقعا دشمنان خود را تبديل به زامبي ميكردند. واقعا صداي وحشتناكي داشت مخصوصا كه تو اون دشت مي پيچيد و انعكاسش واقعا گوش خراش بود. اين هليكوپتر جزء سازمان پليس بود و از پشت پنجره ساختمان ها مردم را تحت نظر مي گرفت. «هالووين» (Halloween) 2018 ديويد گوردون گرين، مايكل مايرز و لوري استرود را بازگرداند و تمام دنبالههاي ديگر را پشت سر گذاشت. شما بايد كل قصر را تزئين كنيد و تداركات ديگر را انجام بديد و… ميگفت اگه شما رو ميگرفت تيكه پارتون ميكرد …

يكي از شبها ساعت حول و حوش 2 نيمه شب بود و يه بارون خيلي نرمي ميزد ( اگه شمال تشريف آورده باشيد حتما ميدونيد منظورم چه جور بارونيه ). دوستم در حال كار كردن بود و كاملا تو سوراخ بود و نه من اونو ميديدم نه اون منو و مطمئن بودم صداي چكش اونقدر بلند هست كه حتي اگه داد هم بزنم صدامو نمي شنوه و من هم رو سنگ دراز كشيده بودم و بدجوري خوابم ميومد. تا اينكه يه روز دوستم زنگ زد و گفت در چه حالي… گفت بابا خر نشو . قبل از اينكه منتظر حوابم بشه دستشو دراز كرد و گفت كمك كن بيام بالا… تمام سعي خودمو كردم كه بيام بيرون اما هر كاري ميكردم نميشد . تلفن دوباره زنگ ميزند و جلال گوشي را برميدارد به هواي مهستي اما مردي پشت خط ميگويد پيغام من به دستتان رهمراز چت؟ شايد بگوييد بخاطر شرايط بوده اما گزارشهاي ترسناكي به ويژه در روايات محلي وجود دارد كه وجود ارواح را تاييد مي كند. اين داستان روايتگر زندگي دختريه كه زندگيش خيلي عادي داره پيش ميره تا اين كه يه سري صداي مشكوك از پشت بوم خونهشون ميشنوه و دنبالش ميره وميفهمه كه يه موجود ناشناخته اونجا وجود داره، يه موجود كه فقط دختر قصهمون و اذيت ميكنه و با بقيه اهالي خونه كاري نداره…

با وجودِ مشكلات پيش آمده در مراحلِ توليد و ساخت، اين فيلم در گيشه موفق بود و در مجموع ۲ ميليون دلار فروش داشت. توليد فيلم با مشكلات زيادي مواجه شد بهطوريكه برتون از آن به عنوان «شكنجه و بدترين دوران زندگيام» ياد ميكند. وقتي رسيد لب دره و مارو ديد يه لحظه وايساد بعد با سرعت خيلي زيادي از دره اومد پايين و به طرف ما شروع به دويدن كرد. يعني با پيش بيني هاي ما حداكثر تا يه هفته ديگه ميرسيديم به اتاقك وسط سنگ. دوستم جلو حركت ميكرد با يه چراغ قوه بزرگ و قاطرهم پشت سرش و منم پشت سر اونا با فلاش گوشي موبايلم جلومو روشن كرده بودم. دوستم جلو و من پشت سرش. از ترس همه بدنم مي لرزيذ و صداي خنده دوستم هنوز بلند بود و خيلي وحشتناك تا اينكه ديدم دوستم داره با زحمت از سوراخ مياد بيرون نصف بدنش اومد بيرون و بعد كاملا اومد

تا كنون نظري ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در مونوبلاگ ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.