كه مهارت تام داشت

۶ بازديد

دسته سوم پژوهشهايي است كه ضمن بررسي ادوار تاريخنگاري ايران، به ابوالحسن غفاري و اثرش پرداختهاند؛ در اين زمينه، ميتوان از آثاري همچون شناسايي و نقد منابع و مآخذ تاريخ از عزيزالله بيات (بيات، 1383: 2/295 و 296)، تاريخنگاري در ايران از اشپولر و ديگران (اشپولر، 1380: 181)، تاريخنگاري ايرانيان به ويراستاري چارلز ملويل (Charles,1988:ex/258-291)، گلشنمراد از جان پري در دايرهالمعارف انگليسي ايرانيكا (Perry,2011:24)، شناخت و نقد منابع و مآخذ تاريخ ايران بعد از اسلام از مقصودعلي صادقي (صادقي،1391: 165 تا 172) و تاريخنگاري و تحولات آن در ايران و جهان از حسين ميرجعفري و عباس عاشورينژاد (ميرجعفري، 1386: 112 تا 120) نام برد. مطالعات سياسي جهان اسلام. سايرين نيز هركدام بهنوعي در ديوانسالاري آن سالها نقشآفريني كردهاند؛ به همين جهت گاهي مطالب كتابهاي تاريخ از اهداف عاليه آموزشي دور و به منشورهاي سياسي و بيانيههاي رسمي نزديك شدهاند. اين بررسي نشان ميدهد، بيشتر كتابهاي درسي تاريخ اين دوره براي انتقال مفاهيم «هويت تاريخي» و «هويت ايراني» كوشيدهاند و سهم مهمي در آموزش فرزندان ايران داشتهاند؛ ليكن نكتهاي كه نميتوان از نظر دور داشت، تأثيرات ژرف اوضاع و احوال سياسي در محتواي اين كتابهاست. دانشآموختگان ايراني در پرتو تلاش نويسندگان كتابهاي درسي تاريخ و فرهنگيان با عناصر اصلي هويت ايراني(زبان، مليّت، جغرافيا و تاريخ) آشنا گرديدند و از طريق آموختن تاريخ تا اندازهاي روحية همبستگي ملّي در وجودشان دميده شد.

خالد بن وليد از جانب ابوبكر مكلف شد تا به عراق - از مناطق تحت امر حكومت ايران ساساني - لشكركشي كند. اين طرز حكومت براي مللي كه بعد از آريانهاي ايراني آمدند، سرمشق مملكتداري شد و بعد به مرور تكميل گرديد تا به پاية كنوني ر آكادمي ژرف انديش . از آنجا كه اين مختصر، گنجايش شرح حال آنان را ندارد تنها به يادكردن نام پرافتخار معدودي از اين بزرگان بسنده مي­كنيم اميد است كه آيندگان بتوانند جاى خالي آنان كه نيستند را پر نمايند. گلشنمراد يكي از حلقههاي مياني تاريخنگاري صفويافشاري، با تاريخنگاري دوره زنديه است كه از نظر سبك و محتوا، تأثير فراواني در تاريخنگاريهاي بعدي به جا گذاشت. كاهش ساعات تدريس و حجم كتابهاي درسي تاريخ ممكن است در ميزان آشنايي نوجوانان با هويت تاريخيشان تأثير نامطلوب بگذارد؛ بنابراين شايسته است كتابهاي درسي تاريخ در نظام تعليم و تربيت ايران در دوره طولانيتر و از زواياي مختلف مورد بررسي بيشتر قرار گيرد. در 27 مهر 1317 اسماعيل مرآت وزير فرهنگ براي يكسانسازي و اصلاح كتابهاي درسي تصويبنامهاي را از هيأت وزيران گذراند كه تأكيد ميكرد: همة كتابهاي دبيرستاني افزون بر مواد علمي و ادبي بايد «مؤيد خصال ملّي و ملكات راسخهيي باشد كه از عهد باستان سرشتهي نهاد ايرانيان بوده» است.

داشتن هويت قومي يك نياز اساسي انساني است كه در شرايط مساعد اجتماعي هويت ملّي را قوام مي بخشد. با آن ساز ساده كه چند سوراخ بيشتر نداشت و مانند آلات بادي امروز داراي ساختمان منظم و كليدهاي متعدد نبود، تمام اصواتي را كه اراده مي كرد از ني بيرون مي آورد. نثر روان و واژههاي فارسي سره كه خط خوش نستعليق بر زيبايي آن مي افزود، از مشخصات بيشتر اين كتابهاست. حضور 320 شخصيت شناخته­شده تاريخي در اين متن، علاوه بر اين كه نشان ماهيت تاريخي متن است، در شخصيت­پردازي نيز نقش ويژه­اي دارد. تأكيد نويسندگان بر خواندن شاهنامه توسط نسل جوان به سبب نقشي است كه براي باززنده سازي «هويت ايراني» دارد. در اين اثر ظهور صفويه با قيام زردشت مقايسه شده و چون برخي ظهور زردشت را از آذربايجان دانستهاند و صفويان هم در قرن دهم هجري در اين استان جنبش خود را آغاز كردند، نويسندگان اين خاندان را سلسلهاي معرفي كردهاند كه «ميهن ما را بار ديگر به اوج عظمت رسانيد». اين كتابها كه دو جلد نخستين آن به خط نفيس نستعليق تحرير شده و با چاپ عالي منتشر گرديدهاند، نقطة عطفي در تاريخنويسي درسي به شمار ميآيند.

ازجمله آنها ميتوان به مقدمة نسبتاُ طولاني غلامرضا طباطبايي مجد و نيز يادداشت ايرج افشار بر چاپ موجود اين اثر اشاره كرد (غفاري كاشاني، 1369: 1 تا 21)؛ همچنين رضا ناروند كه در اثر تحقيقاتي خود در باره زنديان، در مبحثي با عنوان بررسي منابع و مآخذ تاريخي دورة زنديه به غفاري كاشاني پرداخته است (ناروند، 1354: 282 تا 289( و نيز نبايد از پژوهش جان پري با عنوان بررسي و ارزيابي منابع دوره زنديه در اثر وي كريم خان زند:تاريخ ايران بين سالهاي 1747-1779م (پري،1381: 420 و 421) غافل ماند. نخست پژوهشهاي متقدم كه بعضاً صبغة زيستنامهاي و نسخهشناسي دارند؛ اين دست پژوهشها، به عنوان مقدمه بر چاپ گلشنمراد يا در آثار پژوهشي و تحقيقاتي مربوط به دورة زنديان نوشته شده است. اين مقاله در پي توضيح و تبيين تاريخنگري و روشهاي تاريخنگاري غفاري كاشاني است؛ همچنين ميكوشد شرح دهد غفاري كاشاني از چه منظري به حوادث نگريسته و آنها را از حادثه به داده تبديل كرده و اين تبديل, با چه بنمايههاي فكري و بستر روشي و در چه روندي روي داده است؟

تا كنون نظري ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در مونوبلاگ ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.